سفارش تبلیغ
صبا ویژن


هوایم را داشته باش من خودم را به باد داده ام برای تو...

من دیده ام

می گویند: شب سیاه است ، من دیده ام سیاه تر از جدائی نیست

می گویند: مرگ سخت است ، اما سخت تر از بی وفائی نیست

می گویند : زهر تلخ است ، من چشیده ام ، اما تلخ تر از تنهائی نیست


نوشته شده در پنج شنبه 91/8/11ساعت 1:33 عصر توسط نظرات ( ) | |

نگران نباش
نمی شود دوستت نداشت
لجم هم که بگیرد از دستت
دفترچه ی خاطراتم
پر از فحش های عاشقانه میشود!!!...

لحظـــهـــ هــایَم مـــال تــو ..
بـه قیمتـــِ صـِـفر " تومــَن"
هَمین کــِ
"تـــو" کِنـــار "مــَـن" باشی
ثروتمــندترین انسانـَم ..
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود انتظــارت را میـکشـــــد ♥








کاش هیـچـوقــت

آرزو نمی کردم کفش های مادرم اندازه ام شود!


زندگی ام را می بافم ....


رِج به رَج

خیلی از رجها را جا انداخته ام ......

رجهای نبودن تو .....

که جایش خالیست

دورتر می شوی
باهر نفسی که می کشم
کاش میشد
نفس را هم مثل بغض قورت داد!!

http://mypix.ir/wp-content/uploads/2011/02/Www.Mypix_.ir-199.jpg

اینجـــا جـــایی سـت
کـه پشت ِ دوسـتت دارمــها هــم ،

نـــوشــتـه شـــده :ســاخــت ِ چــین !!!



Click here to enlarge


بابــا اتـی:وقـتــی تــو یــه رابـطــه دچــارِ احـســاســاتِ شــدیــد شـــدی, بــدون خــودت نـیـسـتــی, خـــرِ درونــتــه!

<<قـــــــهـــــوه تـــلــــخ>>


نوشته شده در پنج شنبه 91/8/11ساعت 1:29 عصر توسط نظرات ( ) | |

حکایت کنگر خوردن و لنگر انداختن استحضور خاطراتت در وجود من ...Click here to enlarge


نوشته شده در پنج شنبه 91/8/11ساعت 1:25 عصر توسط نظرات ( ) | |

دخترجوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد  که زیباترین قلب را در آن  شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند. قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند. دختر در کمال افتخار ... با صدایی بلند تر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان  پسری جلوی جمعیت آمد و گفت: اما قلب  تو به زیبایی قلب من نیست.

دختر و بقیه ی  جمعیت به قلب پسرنگاه کردند. قلب او با قدرت تمام می تپید. قسمت هایی از قلب او  برداشته شده  و  تکه هایی  جایگزین آنها شده  بود.  اما آنها بدرستی جاهای خالی را پر نکرده  بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود. مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند  و  با خود فکر می کردند این پسر چطور ادعا می کند که قلب زیباتری دارد

 دختر به قلب پسر اشاره  کرد  و  با خنده  گفت تو حتما شوخی می کنی قلبت را با قلب من مقایسه کن. قلب تو تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است

پسر گفت:« درست است قلب تو سالم  به نظر  می رسد  اما من هرگز قلبم  را  با قلب تو  عوض نمی کنم. می دانی؟ هر کدام از این زخم ها نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام. من بخشی از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشیده ام.  گاهی او  هم  بخشی از قلب خود را به من داده که به جای آن تکه ی بخشیده شده قرار دادم. اما چون این تکه ها مثل هم نبوده اند  گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم دارم که برایم عزیزند. چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند.

بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی  بخشیده ام  اما  آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند. اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآورند اما یادآور عشقی هستند که داشته ام. امیدوارم که آنها نیز روزی بازگردند و این شیار های عمیق را با تکه ای که من در انتظارش بوده ام پر کنند...حالا می بینی که زیبایی واقعی چیست؟»

 دختر بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر بود به سمت پسر رفت. از قلب سالم خود تکه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پسر تقدیم کرد. پسر آن را گرفت و در قلبش جای داد و   بخشی از  قلب زخمی  خود را جای  زخم قلب دختر گذاشت.  دختر به قلبش نگاه کرد

دیگر سالم نبود .... اما از همیشه زیباتر بود. عشق از قلب پسر به قلب او نفوذ کرده بود


نوشته شده در پنج شنبه 91/8/11ساعت 1:24 عصر توسط نظرات ( ) | |


قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت



downlode & code